انفجار بزرگ داستان کوتاهی است از زنده یاد هوشنگ گلشیری. این داستان تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۷۲ را در آخر خود دارد. پیر مرد باز نشسته و از پا افتاده ای با زنش-خیال زنش- که امینه آغا باشد، صحبت می کند. پیر مرد که نالان از دلمردگی ها و فسردگی ها و بی ذوقی های افراد و ایام است، دل به این بسته است که دو تا جوان می خواهند سر ساعت پنج در میدان ونک برقصند از امینه آغا می خواهد که ...
ای بابا
چرا وبلاگت این شکلی شده؟
عایا؟؟؟
ایکون تعجب و چونه خاروندن ؟؟؟؟؟؟
چرا اینجا همچین شده؟